یه روز معمولی
خوب دوستهای گلم سلام.من امروز اومدم خونه خالم مهمانی.آخه با با و مامانم رفته بودن اهواز بری خرید وچون هوا خیلی گرم بود من همراهشون نرفتم وترجیح دادم بمونم پیش خالم. هر چند خالمو خیلی اذیت می کنم وهی هرسش می دم.اما خوب اون منو خیلی دوست داره. من دوست دارم فعالیتم توی وبلاگم زیاد باشه اما نمی دونم چی بنویسم.بخاطر همین همش به خالم می گم: خاله چی بنویسم.... و خالمم هی می گه من چه میدونم.خاطراتتو بنویس. خوب دوستای خوبم شما چیکار می کنید که تو خونه حوصلتون سر نمی ره؟ ما بچه های یکی یه دونه خیلی گناه داریم. همیشه تنهاییم وهم بازی نداریم.هر چی هم امکانات برامون فراهم میکنن ولی بازم حصلمون سر میره. من خیلی دلم می خواست...
نویسنده :
مامان ودیانا
23:08