دیانادیانا، تا این لحظه: 18 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

فرشته مامان وبابا

یه روز معمولی

خوب دوستهای گلم سلام.من امروز اومدم خونه خالم مهمانی.آخه با با و مامانم رفته بودن اهواز بری خرید وچون هوا خیلی گرم بود من همراهشون نرفتم وترجیح دادم بمونم پیش خالم. هر چند خالمو خیلی اذیت می کنم وهی هرسش می دم.اما خوب اون منو خیلی دوست داره. من دوست دارم فعالیتم توی وبلاگم زیاد باشه اما نمی دونم چی بنویسم.بخاطر همین همش به خالم می گم: خاله چی بنویسم.... و  خالمم هی می گه من چه میدونم.خاطراتتو بنویس. خوب دوستای خوبم شما چیکار می کنید که تو خونه حوصلتون سر نمی ره؟ ما بچه های یکی یه دونه خیلی گناه داریم. همیشه تنهاییم وهم بازی نداریم.هر چی هم امکانات برامون فراهم میکنن ولی بازم حصلمون سر میره. من خیلی دلم می خواست...
14 مرداد 1392

سیر و پیاز

سیر توی سفره ها بود کنار هر غذا بود سفید بود و تمیز بود خوش مزه، تند و تیز بود یه روز پیاز بی خبر آمده بود از سفر همین که سیره را دید دوید و او را بوسید یک دفعه سیر بد بو پرید و دور شد از او داد زد و با حال بد پیازه را کنار زد گفت که چه بویی! پیف پیف برو برو دورشو! ایف ایف پیاز یواشی خندید صداش تو سفره پیچید: « سیر که خودش بو داره ببین چه قدر رو داره با فیس و با افاده می گه پیاز بود داره »   شاعر: مهری ماهوتی   ...
14 مرداد 1392

چند تا عکس از 6 ساله گی دیا نا گلی

"به نام خداوند جان وخرد"   من دیانا امروز می خوامبراتون عکسهای 6 ساله گیمو که دایی جونم زحمت کشیده واز من گرفته رو براتون بزارم.امیدوارم که خشتون بیاد وبا گذاشتن نظراتتون منو خوشحال کنید. اینجا از بسکه شیطونی کردم داییم منو کرد تو صندوق اینم یه عکس توپ.مرسی از عکاس و مدلینگش اینم جودی ابوت. دیروز ما کلی مهمان داشتیم.ومن خیلی خوشحال بودم.مامان جونو بابا جونمم بودن.فقط یه کوچولو ناراحت شدم بخاطر اینکه دایی جونم قرار بود امروز بره تهران ومن چون خیلی دوسش دارم دلم براش تنگ.می شه.   من خیلی دایمو دوست دارم .فقط گاهی اوقات شیطون گولم می زنه ودایمو اذیت می کنم.همین جا می خوام ازش معذرت خواهی ...
14 مرداد 1392
1